1393-09-15 19:13
6350
9
6866
یادداشتی از حسن بیارجمندی ؛

دغدغه های فرهنگی استان در آئینه دغدغه های فرهنگی رهبری(1- 4)/ هشدار نسبت به مشروطیزه کردن خزنده انقلاب اسلامی

طبقه ای که بجهت نفوذ خانودگی، و دست داشتن پدران خود در سیاست،اقتصاد،تجارت خارجی و با رویگردانی غیر ضرور از مراکز علمی داخل کشور به مراکز غربی بالاخص انگلیس و آمریکا و «ازدواج های درون آقازاده گی» در عصر حاضر خطرناک ترین طبقه روشنفکری را تشکیل داده اند و به جرات می توان از این طبقه به بزرگترین تهدید درونی در آینده ای نزدیک یاد کرد.

به گزارش گلستان ما ؛ دکتر حسن بیارجمندی که در حال حاضر در کشور روسیه در رشته دکترای حقوق فضا تحصیل می کند و از فعالین فرهنگی اجتماعی و روشنفکران مذهبی استان به شمار می رود در چهارمین بخش از تحلیل های خود پیرامون مطالبات فرهنگی مقام معظم رهبری و الگوهای بومی آن در استان اینطور گفته است :

ما در یادداشت پیشین(3) از منظر رهبر معظم  انقلاب اسلامی ادبیات و هنر را از محوری ترین ابزارهای حفظ و تقویت ایجاد ایمان دینی-بعنوان اساس و بنیان فرهنگی و روحیه انقلابی معرفی نمودیم-اما همچنانکه بطور کلی در قسمت سوم اشاره نمودیم؛بهره گیری از این ابزار یعنی ادبیات و هنر و صاحبین آنها بالاخص از سوی مدیران و متولیان فرهنگی با آفت و آسیبی به نام دو گانگی بینش مدیریتی مواجه است که خود نیز دو جریان و دو قطب متفاوت و مخالف با هم ایجاد نموده است.از یک سو جریان و قطبی که با یک نگاه مترقیانه  و متعالی  و براساس اصول و مبانی اسلام ناب محمدی(ص)- که امام(ره) (معمار بزرگ انقلاب اسلامی) و رهبر معظم انقلاب اسلامی(معمار بزرگ تمدن نوین اسلامی) ترسیم کننده و تعیین کننده مختصات گفتمان آن می باشند- با تکیه بر پیشینه تاریخی و تمدنی ایرانی- اسلامی،استعدادها و ظرفیت های درونی موجود امت واحد اسلامی،در برابر تهاجم و شبیخون فرهنگی تمدن بسته لیبرال دموکراسی مقاومت می کند.

و از سوی دیگر جریان و قطبی که با یک نگاه مادی مادون و براساس بازتعریف التقاطی باورها و سنن ملی- دینی خود در چارچوب اصول و مبانی اندیشه اومانیستی و تکیه بر دستاوردهای مادی تمدنی آن به اسم عقلانیت جمعی و بشری و همچنین اقتضائات مدرنیزم سعی در لیبرالیزه کردن و دموکراتیته کردن جامعه جهت نیل به «توسعه یافتگی کپی برداری شده غربی» را دارند.

در کتاب دغدغه های فرهنگی بطور خاص در فصل چهارم این جریان اخیر تحت عنوان«جریان روشنفکریِ بیمار» از منظر مقام معظم رهبری مورد بررسی قرار گرفته است.بنظر نگارنده نه تنها با توجه به تاکیدات معظم له بر تامل و تعمق جدی نسبت به این موضوع- که جای دارد جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی براساس محتوی این فصل نسبت به ساخت مستندهای تطبیقی اهتمام لازم بورزند-بلکه با توجه به اینکه ما در بطن و متن بازتولید چنین تجربیاتی براساس قرائن موجود از سوی کشور انگلیس هستیم-بازخوانی آن همچنانکه رهبر معظم انقلاب اسلامی بدان اشاره نموده اند یک ضرورت است:

«من دوست دارم این بحث را نه بعنوان یک مسئول،بلکه به عنوان یک روحانی و یک طلبه و به عنوان کسی که تقریبا همه جوانیم را در فضای روشنفکری زمان خودم گذرانده ام و با خیلی از این چهره های معروف روشنفکری ایران یا از نزدیک آشنا بوده ام،و درست آنها را می شناسم-از شاعرشان،نویسندشان،هنرمندشان،-مطرح کنم و با شما حرف بزنم.دلم می خواهد شما جوانان این دوره،قدری فضای فرهنگی کشورتان را بشناسید؛چون شما جز قشرهای روشنفکر هستید.ببینید کجا قراردارید،چه بوده،چه شده و می خواهند چه بشود.مایلم شما این نکته ها را توجه کنید»


2 
مقدمه ای بر روشنفکری

مقام معظم رهبری بطور کلی روشنفکر را آن کسی می دانند که با اندیشه ای - که معمولا توده مردم بطور طبیعی از آن آگاه نیستند- می کوشد آزاد باشد؛در محیط اجتماعی و زندگی خویش پیام آور نور،و روشنایی بخش افکار و اندیشه هاست.بنابراین از منظر معظم له پایگاه اصلی روشنفکری توده مردم است همچنانکه قلمرو روشنفکری مردم هستند.منتهای امر زمانی می توان از این روشنفکری به بهترین و متعهدترین یاد کرد که این روشنایی بخشی به سطح سخن محدود نگردد و وارد میدان و عرصه عمل و عملگرایی شود.

البته همچنانکه معظم له تاکید می کنند با توجه به موانع،سختی ها و حتی آفت های این نوع عملگرایی در حوزه روشنفکری خطر پذیری،دلسوز بودن و منت نگذاشتن بر مردم جز حداقل های حفظ و تقویت روشنگری متعهد می باشد.اما همچنانکه معظم له بیان می کنند،روشنفکری همزمان با تولد خود از دوران مشروطیت،بیمار یعنی وابسته به غرب به وجود آمد:« حقیقت این است که حرکت روشنفکری در ایران از اول،یک حرکت انحرافی،وابسته،حرکتی نه در خط ترقی و تعالی ایران و اندیشه ایرانی بود؛یک حرکت صددرصد وابسته بود».

طبقات روشنفکری میدان دار

مقام معظم رهبری در بررسی جریان روشنفکری و طبقات آن به بررسی جریانی می پردازد که با رویگردانی از مراکز سنتی فکر و علم در داخل جامعه خود روی به مراکز نوین در دنیای خارج آورده و علاوه بر علم اولا رویدادها و عوارض ذهن یک انسان اعم از اخلاق،رفتار و کردار،زبان و ادبیات گفتار و در یک کلام سبک زندگی خارجی را آوردند ثانیا این افراد برای جامعه،ملت و فرهنگ خود اعتباری قائل نبوده و اعتقاد و باور به غلط بودن آن داشتند.آنچه معظم له از آفت و بیماری این طبقه و روشنفکری با توجه به این مقدمه بطور خاص بدان اشاره می کنند در دو خصلت الحاد و بی اعتنایی به ایرانی گری و بی اعتنایی به اسلام خلاصه می گردد.نکته بسیار قابل توجه در ارتباط با این طبقه از روشنفکری همچنانکه رهبری اشاره می کنند؛این است که بجای آنکه به نقد استبداد و جهات سیاسی عصر خویش بپردازند به دین و اعتقادات مردم و سنت های اصیل بومی ایرانی می پرداختند!!!

 رهبر معظم انقلاب اسلامی در بررسی شکل گیری دومین و مهم ترین طبقه روشنفکر بیمار در ایران- که شاید بجهات ابتلای جامعه کنونی سیاسی- فرهنگی ما به آفت های آن از اهمیت بیشتری برخوردار باشد – از طبقه روشنفکری« وابسته به شاه زاده ها،اشراف زادها و اعیان زاده ها» و بعبارت ساده امروزی ما از« طبقه روشنفکری آقازاده ها »پرده برداری می کند.طبقه ای که بجهت نفوذ خانودگی، و دست داشتن پدران خود در سیاست،اقتصاد،تجارت خارجی و با رویگردانی غیر ضرور از مراکز علمی داخل کشور به مراکز غربی بالاخص انگلیس و آمریکا و «ازدواج های درون آقازاده گی» در عصر حاضر خطرناک ترین طبقه روشنفکری را تشکیل داده اند و به جرات می توان از این طبقه به بزرگترین تهدید درونی در آینده ای نزدیک یاد کرد. بنابراین ضرورت دارد این طبقه بصورت مستقل مورد بررسی و مطالعه قرار بگیرند.

3

طبقه روشنفکر آقازاده ها و دو قطبی سازی اجتماعی-فرهنگی

نکته قابل توجه در این طبقه روشنفکر بیمار نقش و نفوذ آنان بجهت وابستگی های خانوادگی به نخبگان دینی و ملی و انحراف پدران خود از رسالت های اصلی شان می باشد.در واقع به تعبیر رهبری این پدران خائن نبودند اما یا غافل بودند یا فریب خورده و خیلی ها هم اسیر هوی و هوس.این طبقه روشنفکر در تاریخ معاصر و بطور خاص در بطن و متن مشروطیت با دو قطبی سازی جبهه اسلامی-ایرانی،مسیر انحراف نهضت را رقم زده اند و وقتی عملکرد این طبقه روشنفکر را بررسی می کنیم جای پای آنها را در بسیاری از انحرافات اجتماعی و فرهنگی جامعه مان می توانیم بوضوح مشاهده کنیم.شاید به همین خاطر است که معظم له به کررات بر مطالعه و عبرت گرفتن از تحرکات این طبقه تا کید می کنند.

معظم له از این طبقه شاهد مثال های فراوانی می آورند شاید یکی از مهمترین و بسیار قابل توجه ترین مصداق با توجه به موضوع اصلی این بخش،نقش محمد صادق طباطبایی روشنفکر غرب زده ، آقازاده و پسر مرحوم سید محمد طباطبایی در ایجاد شکاف بین پدرش و آیت الله شهید شیخ فضل الله نوری رحمه الله علیه است.بازخوانی خط به خط عین بیانات رهبری در این ارتباط و نقش این آقازاده در انحراف نهضت مشروطیت که مخاطب می تواند مصداق های فراوانی برای آن پیدا  نماید بسیار واجد اهمیت تر است.معظم له در این ارتباط می فرمایند:« در بین علما هم اول کسی که اسم مشروطیه را آورد مرحوم سید محمد طباطبایی بود.پسرش سید محمد صادق روشنفکر غرب زده بود...این آقا را نمی توانم بگویم سالم بود.

او روی پدرش اثرگذاشت و اسم مشروطه را آوردند.مرحوم شیخ فضل الله نوری در آن تحصن اول ظاهرا تحصن قم بود؛پرسید این مشروطه که شما می گویید چیست؟ مرحوم سید محمد طباطبایی[پدر] نتوانست توضیح بدهد.گفت مگر شما نمی خواهید که مملکت قانون پیدا کند؟مملکت بی قانون است،استبداد است؛قوانین اسلام بیاید و مملکت را قانون دار کند.مگر شما نمی خواهید این را بگویید؟ علما همین را می خواستند،مردم هم این را می خواستند؛منتها شیخ فضل الله می گفت که همین را بگویید،چرا  کلمه مشروطه را می گویید؟التفات می کنید؟ یعنی این نفوذ روشنفکری در آن مراکز بود.»

محافظه کار،میانه رو،اصلاح طلب دسته بندی دستگاههای خارجی

مقام معظم رهبری در تبیین نقش آقا زاده های روشنفکر غرب زده،نفوذ به مراکز اصلی هدایت کننده و جهت دهنده به نهضت مشروطیت،از نقش دستگاههای خارجی در ایجاد طبقه بندی و دسته بندی به جریان نهضت مشروطیت و دو و چند قطبی سازی بین آنها پرده بر می دارد.« بعد به مجرد اینکه اسم مجلس شورای اسلامی و اسم قوانین دینی آمد،در همان روزنامه های آن روز!!! شروع به هوچی بازی کردند که اینها چیست؟اینها ارتجاع است،اینها عقب ماندگی است.

دستگاه های خارجی هم به آنها کمک می کردند...اسم گذاری هم کردند.گفتند محافظه کاران،میانه رو ها و اصلاح طلب ها.» همچنانکه معظم له اشاره می کنند در مکاتبات و مراسلات بعض سفارتخانه ها این عناوین هست که عده ای محافظه کارند و در راس شان شیخ فضل الله نوری است!عده ای هم میانه رو هستند یعنی آن مشروطه خواهان معتدل و یک عده هم اصلاح طلبند،فرض کنید مثل تقی زاده ها...

فقدان طرح و اتفاق کلمه و مظلومیت دین و دینداری

مقام معظم رهبری با اشاره به خواست مشترک رهبران دینی مشروطیت؛بزرگترین مسئله یا مسائل بین آنان را عدم صراحت،شفافیت و قاطعیت در مواضع مربوط به اجرای«قوانین اسلامی» دانستند و با اشاره به وجود خصوصیات یاد شده در شهید شیخ فضل الله نوری و فقدان آن در جریان موسوم به میانه رو و اتکا صرف آنان به مشروطه( همچون اکنون که بعض اشخاص از بکار بردن لفظ جمهوری اسلامی،انقلاب اسلامی،مردم سالاری دینی، بیداری اسلامی،فرهنگ اسلامی،علوم اسلامی و... ابا دارند و حتی در ماهیت آنان تردید می کنند!)

مهمترین عامل شکست نهضت را« نبودن طرح و نبودن اتفاق کلمه و دنبال نکردن جدی مقصود و از آن طرف آشنا بودن آنها[روشنفکری] با روش های تبلیغاتی- به خاطر ارتباطشان با دستگاههای خارجی-موجب شد فضا آن قدر سنگین شود که دیگر کسی جرات نکند اسم دین و دینداری را بیاورد»

4

حذف جریان مومن و توهم جریان میانه رو و اصلاح طلب

مقام معظم رهبری در بررسی علل و عوامل شکست نهضت مشروطیت که بدان اشاره نمودیم.برآیند چنین امری را بی تفاوتی مردم در نتیجه چنین اختلاف و به تعبیر ایشان سرد شدن و عدم باور پذیری به قابلیت تحقق اسلام در آن مقطع دانستند و این خود منجر به خارج شدن لشگر اصلی حرکت مشروطه(مردم) از دست صاحبان اصلی آن یعنی رهبران دینی شد.یکی از عبرت برانگیزترین وقایع در این مرحله رخ می دهد.معظم له در این ارتباط می فرمایند:«بعد هم آن کسانی که پایبندی به اسلام داشتند ...یکی یکی حذف شدند و اول شیخ فضل الله که[از نظر آنان] خطرناک تر از همه بود!!! یکی از سفرای انگلیس در یکی از مراسلات با دولت خودش می گوید؛ این مرد بسیار خطرناکی است باید از دولت بخواهیم که او را از تهران خارج کند،وجودش در تهران مضر است!!!

یکی دیگر می گوید او نفوذ بسیار زهرآگینی در بین مردم و در بین علما دارد؛علما هم با بودن او جرات نمی کنند کار کنند!!!....»اما حذف جریان مومن و رهبران معنوی آن همچون شیخ فضل الله پایان کار نیست و بنظر نگارنده بزرگترین عبرت تاریخی را رقم می خورد که غالبا تحت الشعاع اعدام شیخ فضل الله نوری قرار گرفته و شاید هم تعمدا به آن پرداخته نشده است تا دست خبیث و جنایتکار روباه پیر انگلیس رو نشود.
 
 مقام معظم رهبری در این ارتباط بطور خاص می فرمایند:« بعد [شیخ فضل الله] سید عبدالله بهبهانی که آن طور[بنظر آنان خطرناک یا افراطی] نبود!!! با روشنفکران[میانه رو و اصلاح طلب] همراه بود!!!در مجلس و بیرون به آنها کمک می کرد؛چقدر دیگر زنده ماند؟آن هم بعد از گذشت یک سال...ترور شد!مرحوم طباطبایی را هم تبعید کردند...بعضی می گویند او را هم مسموم کردند!یعنی حتی عناصری هم که از نظر آن تحلیل گر خارجی،میانه رو بودند!!!و به قول او جزو محافظه کاران نبودند به خاطر کوتاهی هایی که شده بود،دیگر مجال تنفس و حضور پیدا نکردند.آنها هم حذف شدند و از بین رفتند» و نتیجه آن همچنانکه مقام معظم رهبری بدان اشاره می کنند عبارت است از روی کار آمدن رضا پهلوی است که دیگر نه از قانون،نه اسلام و نه از آزادی های فردی و اجتماعی خبری نیست.

روشنفکران انگلیسی مذاق و مزاج و انحراف نهضت

مقام معظم رهبری در بررسی  دیگرعلل و عوامل انحراف و شکست نهضت مشروطیت و از میان تمام اقشار و طبقات روشنفکری،نقش روشنفکران انگلیسی مذاق و مزاج را پررنگ تر می دانند:«ببینید من اینجا احساس می کنم آن چیزی که بیش از همه در انحراف مشروطیت اثرگذاشت،حضور یک قشر روشنفکرِ وابسته  به انگلیس بود!یعنی انگلیسی مذاق و مزاج که به شدت فریفته و دلباخته غرب بودند» در این ارتباط معظم له دو فرد را مثال می زنند یکی محمد علی فروغی با مثال روشنی از خاطرات کلاس تاریخ او و مثال سرداری(لباس چنین دار مردانه) برای شاگردان کلاس و چگونگی حرکت آستین و نقش دستان(انگلیس) در حرکت آن:« بدون انگلیس هیچ چیز نیستید.

انگلیس مثل دستی در داخل این آستین خالی است شما چه هستید!» و تقی زاده و اشاره به مطلبی از او در یک مقاله:«از جمله بزرگ ترین اشتباهات،یکی این است که ایرانی به فکر اختراع بیفتد!اختراع نکنید! اختراع غلط است» و همین افراد و دیگر روشنفکران انگلیسی مذاق و مزاج هستند که با روی کار آمدن رضا پهلوی از سوی انگلیس،ایدئولوگ،تئوریسین سیاسی و فرهنگی آن شدند.

ظهور پدیده توبه روشنفکری

مقام معظم رهبری با تشریح وضعیت جریان روشنفکری بعد از رفتن رضاخان و بعد از شهریور بیست و گرایش بعض رو شنفکران به حزب توده از پدیده ای به نام پدیده توبه روشنفکری سخن می گویند و مظهر آن را جلال آل احمد و دکتر علی شریعتی می دانند:« آنها واقعا توابین محیط روشنفکری هستند که آن وقت،زبان به انتقاد باز کردند؛انتقادهایی که خیلی ها نمی دانستند و نمی دانند» معظم له در همین ارتباط و با نقل یک خاطره در خصوص جلال آل احمد می گویند:« می گفت ما در اتاق های حزب توده،مرتب از این اتاق به آن اتاق جلو رفتیم-منظورش این بود که مراحل حزبی را طی کردیم-و به جایی رسیدیم که دیدیم از پشت دیوار صدا می آید!گفتیم آنجا کجاست؟ گفتند اینجا مسکو است!گفتیم ما نیستیم .

برگشتیم؛یعنی به مجرد اینکه در سلسله مراتب حزب احساس کردند که این وابسته به خارج است،گفتند ما دیگر نیستیم.بیرون آمدند و با خلیل ملکی و جماعتی دیگر نیروی سوم را درست کردند.مخلص ها آنجا بودند»درست مثل بسیاری از روشنفکران امروزی ما که سر از سفارتخانه های اروپایی و از لندن ، پاریس،و...سر در می آورند و با صدای بلند فریاد می زنند ما هستیم!
 
معظم له بخشی از تحرکات روشنفکری انگلیسی مزاج را به نقل از آل احمد و یا شریعتی بیان می کنند که گفتن:«روشنفکران ما از اول مشروطه تاکنون-تا سال چهل و هفت- دو ترجمه خوب به وجود نیاوردند!...تنها کاری که کردند این بود که در خدمت تسلط بیشتر انگلیسی ها بر ایران قرار گرفتند و رضا خان را تقویت کردند» ایشان همین جریان را مصون از تاثیر رسوبات روشنفکری بیمار نمی دانند و با اشاره به اثر معروف جلال آل احمد یعنی«در خدمت و خیانت روشنفکران» و تایید اینکه این اثر مواضع خیلی خوبی را اتخاذ کرده است.اما در هین حال شما می بینید که همین آل احمد معتقد به مذهب و معتقد به سنت های ایرانی و بومی و شدیدا پایبند به این سنت ها و معتقد به زبان و ادب فارسی و بیگانه از غرب و دشمن غرب زدگی؛باز درباره مسائل روشنفکری در همان فضای روشنفکری غرب فکر کرده و تامل کرده،حرف زده و قضاوت نموده است. و تصریح می کنند که:« اینکه می گویم روشنفکری در ایران بیمار متولد شده معنایش همین است تا هر جا هم ادامه پیدا کرده بیماری ادامه پیدا کرده است».ریشه های روشنفکری بیمار

مقام معظم رهبری در چیستی این بیماری و اینکه کجا بروز می کرد و می کند از زبان جلال آل احمد عوامل روشنفکری عوامانه که هم عوام و هم خود روشنفکر این طور فکر می کند- را بر می شمارد:اولا مخالفت با مذهب و دین یعنی روشنفکر لزوما می بایست با دین مخالف باشد! ثانیا علاقمند به سنن غربی و اروپا رفتگی و این طور چیزها! ثالثا هم درس خواندگی!یعنی اگر کسی متدین شد،چنانچه علامه دهر باشد اول هنرمند باشد،بزرگترین فیلسوف باشد؛روشنفکر نیست!این سه خصوصیت در حقیقت ساده شده دو خصوصیت دیگری است که با زبان عالمانه یا زبان روشنفکری می شوذ آنها را بیان کردی.

یکی از آن دو خصوصیت عبارت است از بی اعتنایی به سنت های بومی و فرهنگ خودی،دیگری اعتقاد به جهان بینی علمی،رابطه علمی دانش و قضا و قدری نبوده اینها مثالهایی هم می زند...سپس در فصل بعدی کتاب با اشاره به طبقات روشنفکری از شاعر و نویسنده و متفکر و امثال اینها شروع می کند تا به استاد دانشگاه و دانشجو و دبیر و معلم و روزنامه نگار-که آخرین آنها روزنامه نگار و خبرنگار است-می رسد؛و این سئوال را مطرح می کنند که چرا باید کسی که با تفکر خودش کار می کند،لزوما به سنت های زادگاه و کشور و میهن و تاریخ خودش بیگانه باشد،حتی با آنها دشمن باشد؛یا بایستی با مذهب مخالف باشد؟معظم له با انتقاد نسبت به اینکه« هنوز هم که هنوز است دنباله های همان خیل روشنفکران دوران پهلوی،از کتاب نویسشان گرفته تا شاعرشان،تا محققشان تا مصححشان تا بیوگرافی نویسشان،گاهی با صراحت همان خط را دنبال می کنند » 

به قضیه سکوت روشنفکران انگلیسی مذاق و مزاج در ماجرای کودتای 28مرداد و 15خرداد به تعبیر جلال آل احمد اشاره می کنند که :«روشنفکران ایران ما دست خودشان را با خون 15خرداد شستند!یعنی لب تر نکردند.همین روشنفکران معروف،همین هایی که شعر می گفتند،قصه می نوشتند،مقاله می نوشتند،تحلیل سیاسی می کردند،همین هایی که داعیه رهبری مردم را داشتند؛همین هایی که عقیده داشتند در هر قضیه از قضایای اجتماعی،وقتی آنها در یک روزنامه یا مقاله اظهار نظری می کنند،همه باید قبول کنند!اینها سکوت کردند...گاهی نشانه های خیلی کوچکی از آنها پیدا می شد،اما وقتی که دستگاه یک تشر می زد،بر می گشتند می رفتند!!!»
روشنفکران « آی» با کلاه! و « آی » بی کلاه!

مقام معظم رهبری با اشاره به نمایش نامه ای با نام« آی» با کلاه! و « آی » بی کلاه! که در بیان سمبلیک،منظور از « آی » بی کلاه انگلیس ها و منظور از « آی» با کلاه آمریکایی ها بودند ؛ ضمن پرده برداری از پرده اول که دوره نفوذ انگلیسی ها و پرده دوم که نفوذ آمریکایی هاست؛از ماهیت اصلی روشنفکری انگلیسی و آمریکایی مزاجی که نماد آن ایوان نشینی و عدم نقش آفرینی موثر در بسیج مردم با نشان دادن عمق خطری که از ایوان و بالکن خانه خود شاهد آن است(غارت و غارت گری) نیز پرده برداری می کنند و در پرده دوم این قسمت که این روشنفکران انگلیسی و آمریکایی مزاجی تحت تاثیر واکنش مردم به این غارت گران قرار می گیرند و به درون مردم می آیند و با جدی شدن خطر نیز آنان از میان مردم گم می شوند...

بطور ضمنی عافیت طلبی و عدم خطر پذیری را از صفات بارز آنان معرفی می کنند.و حتی از نویسنده این نمایش نامه هم بعنوان همان آقای بالای ایوان نشین یاد می کنند.در حقیقت خودش را تصویر و توصیف کرده است به کلی بر کنار!ایشان از این اقدام روشنفکران یعنی کنار رفتن و عدم همراهی با مردم به بدترین کاری که ممکن بود در ایران بکند یاد می کنند.

5


 
ظهور گرایش روشنفکرانه مذهبی

مقام معظم رهبری ظهور گرایش های روشنفکرانه مذهبی را عمدتا به سالهای دهه سوم و شتابش را از سالهای دهه چهارم در مشهد و تهران و بعض دیگر شهرها می دانند که متفکرین و اساتیدی پیدا شدند که نسل جوان را به طرف اسلام واقعی،اسلام روشنفکرانه هدایت کردند.معظم له چهره اصلی که در این مقطع نقش آفرینی مهمی داشتند را دکتر شهید بهشتی،علامه شهید مطهری،علامه طباطبایی،محمدتقی شریعتی(پدر دکتر شریعتی) و مرحوم طالقانی معرفی و از آنان بعنوان پیشکسوتان تفکر نوین اسلامی یاد می کنند.ایشان با اشاره به این نکته که اینان هر یک در یک بعد خاص،انصافا معلمین اولیه اند؛بیان می دارند که:«نمایی که اینها از اسلام ارائه می دهند.همان چیزی است که بعد از یک خواب طولانی نشان گر و نمایش گر یک بیداری اسلامی،یک جهش است»ایشان همچنین به سبقه هندی ها و مصری ها از لحاظ بینش نوین روشنفکرانه اسلامی آنرا مرهون سید جمال الدین اسد آبادی می دانند. و در چرایی آن به این نکته اشاره می کنند که نوشته ها و تفکرات غیر ایرانی آن جور نبود که ذهن کاوشگر را سیرآب کند؛ازینرو است که روشنفکر مسلمان با برخورد با هر یک از ایسم ها رنگ آنرا می گرفت و دچار التقاط فکری می گردیدند.

مقام معظم رهبری ضمن هشدار نسبت به مسئله مهم و بلایی که گذشتگان ما یعنی متفکران اسلامی در قرن های قبل به  دام آن افتادند یعنی« دام آلودگی ذهنی به نهادهای فکری غیراسلامی» از فسفه یونان تا تفکرات کلامی اشعری و معتزلی و تا تفکرات الحادی فلان ایدئولوژی ... به  نقل خاطره ای از دکتر شریعتی می پردازند و این توصیه او که:«امروز ما در حال یک ولادت فکری هستیم آن نطفه اندیشه اسلامی امروز دارد بسته می شود.در این مرحله لازم است که هر گونه رگه بیگانه را از این نطفه دور کنیم»تاکید می کنند.

و در آخرین فرازهای بخش چهارم و اصلی ترین بخش این کتاب ضمن امر به  اینکه:«به هر صورت امروز تکلیف ما این است که از اسلام به عنوان ایدئولوژی جهت بخش و راه نما استفاده کنیم.اسلام را با آن خلوص و طهارتش بفهمیم و مبارزه خودمان را در جهت اسلام جهت بدهیم» .در ارتباط با فراز ابتدایی این قسمت که آفت ها و آسیب های آن را در چارچوب« جریان روشنفکری بیمار» مورد بررسی قرار دادیم؛ توصیه اکید می فرمایند که:«برادران و خواهران عزیز عقیده من این است که این صحنه،صحنه مبارزه و جنگ است.یعنی دشمنان استقلال ایران،دشمنان اسلام و انقلاب ،آن هویتی که به برکت تجدید حیات اسلامی برای اولین بار بعد از چند قرن در این مملکت به وجود آمد؛آن روح استقلال،روح توجه به ارزش ها و توانایی های خود،و...از همه امکانات استفاده می کنند...

از مناقشات به اصطلاح فلسفی و شبه فلسفی در یک سطحی،تا مناقشات حقوقی زن،حقوق چه و چه تا سطوح سیاسی بازی...تا کارهای هنری،فیلم و سینما؛تا هنر نوشتاری،قصه و امثال ذالک فعالند و با کمال  تلاش کار می کنند؛البته پشتیبانی هم می شوند...مقداری هم نفرت از دین و مظاهر دینی...همه اش هم پشتیبانی مالی نیست.روشنفکر گاهی حاضر است گرسنگی بکشد اما برایش کف بزنند-نام و نشان و اسم و رسم و این چیزها-تعریف کنند،رادیو ها بگویند و در روزنامه های خارجی بنویسند و... یک اثر کم ارزش را بالا ببرند،اهمیت و جایزه بدهند...حالا هدف چیست؟»هدف دشمن نابود کردن هویت اسلامی و انقلابی است و در درجه اول به خواص طمع دارند و نه به توده مردم.
این بخش برای بررسی تطبیقی شکل گیری جریان روشنفکریِ بیمار از یک سو و جریان روشنفکری مذهبی در استان گلستان  ادامه دارد...

در صورت ارائه مستندات مشابه مربوط به وضعیت استان در قالب نظر ؛در ویرایش و اصلاح قسمت دوم این یادداشت -که تهیه منتها بجهت حجم زیاد آورد نشده است- لحاظ خواهد شد. با تشکرIMG 3601

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

kaka

درود بر حسن آقای عزیز .تشکر از مطلب خوب و ارزنده جنایعالی .

0
0
پاسخ
1393-09-15 19:52
علی آباد کتول

برادر خواهشا یک قدم هم از گرگان بذار بیرون و مثلا بزرگانی چون مرحوم شیخ عبدالنبی احمدی از بزرگان و نام آوران ور که در علی آباد کتول فعالیت می کرد را در این جریان شناسی لحاظ کنید.با تشکر.منبع مستندهم به این سایت مراجعه کنیدhttp://golastani.blogfa.com/post-627.aspx

0
0
پاسخ
1393-09-15 22:35
حسن بیارجمندی

سلام من خود شاگرد بزرگترین و پرافتخارترین شاگرد ایشان بوده ام و افتخار داشته ام که از استادم به هر مناسبتی خاطره ای از ایشان بشنوم.اتفاقا هم ایشان در شرق و هم شهید محمدعلی روحانی فر در غرب نقش ارزنده ای در ایجاد فضای گفتمان مذهبی داشته اند که تحت الاشعاع فعالین گرگان قرار گرفته است.البته مرحوم احمدی برای نسل جوان استان ناآشناست و خوب است دوستان گلستان ما با نویسنده کتاب دیدار با احرار که در حال حاضر در استان هستند یک مصاحبه ای در مورد ایشان داشته باشند و یا همین مطالب این لینک را منتشر کنند

0
0
پاسخ
1393-09-16 13:35
گرگان

مطلب را خواندم خیلی با شرایط کنونی که شدیدا دو قطبی سازی جامعه توسط تحصیل کردگان انگلیسی مذاق و مزاج ها دنبال می شود تطبیق دارد.

0
0
پاسخ
1393-09-16 16:00
سیامک

سلام بر دکتر بورسیه ... !!!

0
0
پاسخ
1393-09-16 16:38
حسن بیارجمندی

علیکم السلام و رحمه الله و برکاته...برف و سرمای ویژه مسکو به من خوب آموخت از جمله اینکه در برف های سنگین و سرمای شدید یک دهن کجی را حتی برای گرم کردن خودت غنیمت بشمار و اما برای یک لحظه گرم شدن دستت را داخل جیبت نبر!چون در بزنگاهها قادر نیستند تعادل تو را حفظ کنند! و...این نمه های بارانی امثال شما و بقول گرگانی ها عروسی شغال ها چیزی نیستند که بتوانند خللی در تکلیف من ایجاد کنند.

0
0
پاسخ
1393-09-16 22:44
نکته سنج

من مانده ام با این همه مدعی روشنفکری در استان چرا نوشتن یک نقد کوتاه درباره این مطلب برای آنان سخت است ؟همه به ظاهر روشنفکران گرگانی فقط بلد هستند پنج شنبه ها برن ناهارخوران یا زیارت تو ویلاها یا کنار جاده قلیان بکشن ! و به قول خودشان کوباب بخورن !

0
0
پاسخ
1393-09-17 21:34

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.